سید محمد حسین حسینی دانشجوی تحیلیگر، منتقد و مرورگر تاریخی انقلابی دانشگاه آزاد علی آباد استان گلستان می باشد. این نگارش تحلیل تاریخی و با نگاه تطبیقی به دوران مذاکرات آمریکا با شوروی و همچنین تطابق سیاست آمریکا با نوع مذاکره با تیم مذاکره کننده هسته ای می باشد.

میخائیل گورباچف از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱ واپسین رهبر اتحاد جماهیر شوروی بود. او در دانشگاه مسکو در رشته حقوق تحصیل کرد و در سال ۱۹۵۳ ازدواج کرد. گورباچف در سال ۱۹۵۲ و در سن ۲۱ سالگی به حزب کمونیست جماهیر شوروی پیوست. در سال ۱۹۷۹ گورباچف به دفتر سیاسی پیوست و در آن‌جا از حمایت یوری آندروپوف، صدر وقت ( کا .گ . ب ) برخوردار شد. وی به وسیله آندروپوف توانست جایگاه سیاسی خود را تقویت کند به گونه ای که بسیاری از مدیران و سردمداران اداری را به کمک آندورپوف در زمان دبیرکلی وی عوض کرد. میخائیل گورباچف از جناح های اصلاح خواه اتحاد جماهیر شوروی بود. وی عقیده به مذاکره با آمریکا و بلوک شرق در جهت ارتقای اوضاع کشورش داشت.اندیشه وی براین بود که با مذاکره می تواند اوضاع اقتصادی اسفبار شوروی را تغییر دهد و صلح جهانی را حاکم کند اما همه اینها یک خیال خام بود.

پس از ناکارآمد بودن کنستانتین اوستینوویچ چِرنینکو رهبر اتحاد جماهیر شوروی ، میخائیل گورباچف با یک شو پوپولیستی وارد میدان شد و با اکثریت آرا به دبیر کلی اتحاد جماهیر شوروی دست یافت. به دلیل اوضاع نابسامان اقتصادی شوروی و کمبود اقلام ضروری و ایجاد قحطی ، میخائیل گورباچف با سخنرانی ها و شعار های سیاسی وسوسه انگیز نظر مردم را جلب کرد. درمیان رهبران شوروی وی از سایر رهبران مردمی تر بود و با مردم نزدیکی داشت تاحدی که مردم وی را گربی صدا می زدند. گورباچف با بیان مذاکره و خاتمه دادن به جنگ سرد و کنترل اوضاع اقتصادی نظر مردم را به خودش جلب کرد، مردمی که از فقر و وضعیت بد اقتصادی به سطوح امده بودند. اما گورباچف یک تفکر لیبرالی و چپ اصلاحی داشت. اندیشه وی به مذاکره و اتکا به دیگری بود.

گورباچف خیال می کرد در مذاکره می تواند امتیاز های خود را به دست آورد بدون آنکه امتیاز زیادی به آمریکا بدهد! اما هرگز چنین چیزی رخ نداد. در واقع گورباچف در سخنرانی هایش پس از انتخاب شدن به دبیرکلی در کرملین بیان کرده بود که ما به یک نتیجه برد برد خواهیم رسید. اما هرگز چنین چیزی رخ نداد و تنها نتیجه ای که گورباچف گرفت باخت باخت بود. ازهمان آغاز اولین سری مذاکرات فریاد اعتراض کمونیست های شوروی برخاست . آنها معتقد بودند که مذاکره تنها باعث کاهش قدرت شوروی و بدتر کردن اوضاع می شود اما گورباچف این امید را داد که هرگز چنین نخواهد شد و امریکا تسلیم خواسته های ما خواهد شد. در جریان جنگ سرد هیچ یک از ابر قدرت های بلوک شرق و غرب رسما با یکدیگر در جنگ نبودند ولی آماج های بمب های هسته ای و موشک های هستی ای آن ها همه جهان را فراگرفته بود. راکتور های هسته ای روز به روز تقویت می شدند و سلاح های کشنده تری از نوع هسته ای تولید و آزمایش می شد. جنگ سرد یک جنگ اقتصادی نیز بود و در این جنگ اقتصادی شوروی شکست خورد. مسبب اصلی این شکست میخائیل گورباچف بود. وی با بیان ایده مذاکرات و صلح این قصد را داشت که تورم را کاهش ، نرخ بیکاری را نیز کاهش ، رونق اقتصادی ایجاد و چرخ اقتصاد شوروی را دوباره احیا کند. اما این ها ثمره ای نداشت. درتاریخ شوروی و جنگ سرد گورباچف اولین رهبری بود که به مذاکره با امریکا پرداخت! مذاکره ای که به مرگ اتحاد جماهیر شوروی ختم شد. پس از رهبر شدن گورباچف وی اصلاحاتی رانیز انجام داد. اصلاحاتی من جمله کاهش قدرت حزب کمونیست در امورات کشوری و از بین بردن قدرت کمونیست هایی که مخالف مذاکره بودند. همچنین سیاست های دکترین برژنفی را نیز رد کرد و گفت در سیاست های خارجی ما آزادیم هرگونه بخواهیم عمل کنیم. وی از جبهه های اصلاح خواه جماهیر شوروی بود. گروهی که اندیشه مذاکره و صلح داشتند. صلحی که هیچ وقت به دست نیامد. سرانجام در ۱۱ اکتبر ۱۹۸۶ گورباچف و ریگان در ریکیاویک، پایتخت ایسلند با یکدیگر دیدار کردند تا در مورد کاهش سلاح‌های هسته‌ای میان‌برد و بلند برد در اروپا مذاکره کنند. گورباچف می خواست از طریق این مذاکرات علاوه بر خاتمه دادن تنش ها کمکی از جانب امریکا جهت رفع مشکل های اقتصادی ، قحطی و کمبود اقلام ضروری دریافت کند. چیزی که حتی فکرش را هم نمی کرد اتفاق افتاد.

اما آن طرف میز مذاکره چه خبر بود؟  رونالد ریگان چهلمین رئیس جمهور امریکا شده بود. وی از سال  ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۹ در این سمت ایفای نقش کرد. ریگان یک بازیگر فیلم های اکشن و طنز بود. یک بازیگر حرفه ای که در عرصه سیاست نیز همین هنر خود را ادامه داد. به جد اصطلاح فریبکار را می توان برای ریگان در نظر گرفت. ریگان علاوه بر بازیگری در سینما ، تئاتر و رادیو نیز فعالیت داشت. وی پس از جیمی کارتر چهلمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا شد. پس از اولین تماس تلفنی از جانب گورباچف با ریگان دعوت وی برای یک نشست پذیرفته شد. پس از چهل سال جنگ سرد گورباچف اولین رهبر شوروی بود که با امریکا صحبت کرد. وی قصد داشت با این مذاکرات تنش هارا کنترل کند. اما ریگان چگونه عمل کرد؟

ریگان به معنای کامل یک بازیگر حرفه ای می باشد. وی پس از برقراری تماس گورباچف و اولین دور مذاکرات دستور می دهد که جمعی از فیلنامه نویسان ،کارگردانان و سناریو پرداز های حرفه ای در اتاقی سری در کاخ سفید گرد هم آیند تا یک سناریو جهت فروپاشی شوروی و ضربه به گورباچف طراحی کنند. و همین اتفاق افتاد و سناریو تدوین شد. حال ریگان گام به گام طبق سناریو پیش می رفت و همه چیز برای وی مهیا بود. گورباچف فکرش راهم نمی کرد که در مذاکرات کوتاه بیاید و به اصطلاح از خط قرمز هایش عقب تر بیاید ولی چنین شد. گورباچف از یک سو از سمت کنگره خلق شوروی و مجمع کمونیست ها تحت فشار بود زیرا پس از شروع مذاکرات نه تنها اوضاع اقتصادی و معیشتی بهبود نیافت بلکه تشدید هم شد و از سوی دیگر از جانب ریگان تحت فشار بود. گورباچف درمذاکرات خواهان این بود که ریگان پروژه جنگ ستارگان را کنار بگذارد. جنگ ستارگان پروژه ای بود که اگر محقق می شد دیگر هیچ موشک هسته ای برای امریکا خطر ساز نبود. اما ریگان هرگز پا پس نکشید و تا اخر سر مواضع خودش ماند و این گورباچف بود که ناچار به کوتاه امدن شد. ریگان در مذاکرات دست بالاتر را می گرفت تا اگر اتفاقی هم بیفتد حداقل هایی که برایش مهم بود را نیز داشته باشد و از دست ندهد اما وی به خوبی مطلع بود که گورباچف چون تحت فشار است مجبور می شود همان دست بالاها رانیز بپذیرد. اولین توافق ها انجام شد و ریگان با پذیرش کمک نقدی از جانب امریکا و سازمان ملل گورباچف را متقاعد به تعطیلی ساخت سنگین تر سلاح های اتمی کرد. همچنین ریگان پذیرفته بود که امریکا هیچ تحرک نظامی در محدوده شوروی نداشته باشد.این کار انجام شد و تنها کمتر از ۴۸ ساعت بعد چندین آزمایش موشکی هسته ای توسط امریکا انجام شد و چند رزمایش فوق سنگین نیز در مرز های مشترک دریایی و خاکی با شوروی انجام شد. وقتی خبر به گوش گورباچف رسید لرزه به جان وی افتاد. هجمه نامه های ارسالی از سوی کنگره خلق و مجمع کمونیستی پشت درب اتاق گورباچف را پر کرده بود و مانع باز شدن درب می شد. مردم آن گورباچف مردمی و موثر را دیگر پوچ می دیدند و ورق برگشته بود. گورباچف فورا دستور برقراری تماس با ریگان را می دهد و سپس وی ترتیب یک نشست دیگر را می دهد. چیزی که ریگان در سناریوخود آن را می دید. حال گورباچف تحت تاثیر احساسات و فشار حاضر بود برای پیشبرد مذاکرات هرکاری بکند. این بار پذیرفت برای ادامه مذاکرات وارد خاک امریکا شود. پس از ۴۰سال جنگ سرد وی اولین رهبر شوروی بود که وارد خاک امریکا شد. گورباچف مجبور به پذیرش مذاکرات مکرر بود زیرا وعده داده بود اوضاع را خوب کند و مذاکره را تنها کلید نجات شوروی می دانست.

امریکا پرستی و محبوبیت امریکا در شوروی به دست گورباچف افزایش یافته بود و دیگر خبری از عزت و اقتدار شوروی نبود. به گونه بود که گورباچف قدرت را در همکاری با امریکا می دانست درصورتی که مخالفان وی معتقد بودند راه پیشرفت خود محوری و اتکا به خود است. سیکل مذاکرات طبق صفحات سناریوی ریگان پیش می رفت. این حس اتکا نداشتن به خود باعث شده بود مردم برای خرید شیرینی هایی از یک مارک امریکایی  صفی طولانی به فاصله ۳ شهر پیاپی تشکیل دهند! گورباچف همچنان منتظر رسیدن کمکـهای نقدی از سمت سازمان ملل و ریگان بود اما چنین چیزی رخ نداد. تنها مبلغ ناچیزی از سوی سازمان ملل به شوروی اختصاص داده شد که آن هم در پی تلاش گورباچف در خاتمه دادن به جنگ سرد و اتحاد دو آلمان شرقی و غربی بود. اوضاع اقتصادی و معیشتی شوروی اسفبار تر می شد. طبق خواسته ریگان رفته رفته کلیه اجناس و اقلام به صورت صف بندی و کپنی عرضه می شد. بسیاری از افراد دست به احتکار می زدند. بیماری افزایش یافته بود و خط فقر در شوروی به شدت بالا رفته بود. رفته رفته پنیر و شیر نیز به دسته اقلام کپنی اضافه شدند. حال نوبت اجرای تیرهای خلاصی سناریوی ریگان بود. یعنی برانگیختن مردم و اقدام به شورش یا کودتا. گورباچف می خواست فضای باز سیاسی ایجاد کند ولی وی با آزاد گذاشتن جنبش های آزادی خواه به ویژه کشورهای حوزه بالتیک موجب شد ناخواسته دست به ساخت یک ارتش علیه خود بزند. این کشورها که توسط استالین و در زمان جنگ جهانی دوم به شوروی اضافه شده بودند زمان گورباچف سودای جدایی را داشتند و عده ای نیز جداشده بودند. همچنین سایر آزادی خواهان با الگو از این جنبش ها خواستار استقلال بودند. عدم مدیریت درست گورباچف ،عدم اطمینان به دستگاه اطلاعاتی و وضع اسفبار معیشتی و اقتصادی نیز به آتش این اعتراضات افزود. ورق به کل برگشته بود. گورباچف آن مرد محبوب مردم شوروی حال به یک مهره سوخته تبدیل شده بود. وی وسیله ای برای خاموش شدن مشعل کنگره های کمونیستی در شوروی بود. بوریس یلتسین که نخستین رئیس جمهور شوروی به صورت انتخابات دموکراتیک بود و یک رفورمیست رادیکالی تند بود معتقد بود باید در بازار و اقتصاد یک جهش انجام شود و حتی حاضر بودند برای این جهش شوروی نیز فروپاشی شود.سرانجام یک کودتا ایجاد شد...

نقطه مقابل این اصلاح‌طلبان ، تندروهایی بودند که هنوز شدیداً در حزب کمونیست و ارتش قدرت داشتند. این تندروها با هرگونه روندی که امکان داشت به تجزیه شوروی بینجامد مخالف بودند. با نزدیک شدن امکان امضای معاهده جدید تندروها شورش کردند. نیروهای تندرو در کادر رهبری شوروی در ۱۹۹۱ کودتای اوت را سازمان دادند و تلاش کردند گورباچف را از قدرت عزل کنند و اجازه ندهند معاهده اتحاد جدید را امضا کند. در همین موقع گورباچف سه روز را (از ۱۹ اوت تا ۲۱ اوت) در حبس خانگی در یک ویلا در کریمه گذراند و پس از آن آزاد شد و به قدرت برگشت. با این حال وی به محض بازگشت به قدرت متوجه شد که نه نهادهای قدرت اتحادیه و نه شوراهای مروبطه به فرمان‌های او عمل نمی‌کنند و در عوض یلتسین است که قدرت دارد. همچنین گورباچف مجبور شد که بسیاری از اعضای دفتر سیاسی را اخراج کند و بسیاری از آنان را دستگیر کند. «گروه هشت» شامل هشت نفر از رهبران کودتا بودند که دستگیر شدند. هدف گورباچف این بود که حزب کمونیست اتحاد شوروی را متحد نگاه دارد اما آن را بیشتر به سوی سوسیال دموکراسی(سوسیال دموکرات) سوق داد. گورباچف سعی داشت اوضاع را تحت کنترل نگه دارد ولی پس از کودتای اوت و ممنوع اعلام کردن حزب کمونیست عملا وی تنها قدرتی که داشت ارتش مرکزی بود که همان هم توسط یلتسین با رشوه و پول نیز خریداری می شد. یلتسین مهره نظامی _ سیاسی کودتای سناریوی ریگان بود. پس از ایجاد جنگ روانی و اقتصادی در شوروی سناریوی پایانی ریگان گزینه نظامی بود که توسط یلتسین یک وابسته شدید به امریکا به نتیجه رسید. سرانجام  در کریسمس ۱۹۹۱ یعنی ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱، گورباچف  با فشار از سوی یلتسین مجبور به استعفا شد و وی استعفا داد . پس از استعفای گورباچف  اتحاد سوسیالیستی جماهیر شوروی نیز به طور رسمی از هم پاشید و از صفحه روزگار محوشد.

گرایش عجیب گورباچف به مذاکره ، غرب گرایی ، عدم اتکا به خود و کشور خود باعث شد که وی دست به اقداماتی بزند که مشعل شوروی را برای همیشه خاموش کند. اعتماد گورباچف به امریکا و وعده هایش باعث شد از انتظاراتی هم که داشت کوتاه تر آید و سرانجام تسلیم محض امریکا شود. ریگان با یک سناریوی حساب شده وارد مذاکره با گورباچف شد و عملا یک ابر قدرت را با دیپلماسی بازیگری ازبین برد و امریکا را تبدیل به کدخدا کرد

اما هدف ما از گفتن همه این موضوعات چه بود؟

تاریخ همواره تکرار می شود و افرادی که تاریخ ندانند محکوم به فنا هستند. همه آن ماجراها را نقل کردیم تا به اینجا برسیم.  برجام ! مذاکرات هسته ای ایران و آمریکا.

با روی کار آمدن دولت اصلاحات اقای حسن روحانی موج جدیدی از صحبت ها در خصوص مذاکره با امریکا مطرح شد. روحانی از همان ابتدا در مناظره های انتخاباتی وعده داد که با مذاکرات چرخ اقتصاد را می چرخانیم و اوضاع اقتصادی،معیشتی و شغلی را سامان می دهیم. چقدر این وعده ها آشناست!!! دقیقا همین وعده ها را میخائیل گورباچف زمان انتخابات دبیرکلی داد. حسن روحانی از جبهه اصلاح طلبان ایران و جبهه اعتدالیون می باشد. علاوه بر شباهت در نوع وعده دادن روحانی با گورباچف ، وجه مشترک دیگر این دو جهت حزبی ، گرایشات  و عقاید آنهاست. هردو از جناح های چپ اصلاح خواه هستند،هردو گرایش به مذاکره دارند،هردو اعتقادی به اتکا به خود ندارند،هردو موفقیت را درکدخدابینی می دانند،هردو هردو ... و بسیاری از این هردو ها.

حسن روحانی با کم اعتنایی به اعتراضات وارد موج جدیدی از مذاکرات هسته ای با امریکا شد. مذاکراتی که رهبری نسبت به آن ابزار خوش بینی نکرد و سرانجام هم همین اتفاق افتاد. برجام به ثمر خاصی نرسید. روحانی تیم مذاکره کننده خود را وارد میدان می کند تیمی نه چندان قوی و پر از ضعف و سستی، تیمی که در آن جاسوسانی دستگیر شد. تیمی که جز دیپلماسی لبخند کاری چندان موفق نبود. روحانی در سخنرانی هایی که داشت اذعان کرده بود که ما از خواسته هایمان کوتاه نمی آییم ولی آیا انیچنین شد؟ همانطور که ریگان دست بالاتری در مذاکره با گورباچف گرفته بود،تیم مذاکره کننده امریکا نیز همین کار را در مقابل تیم مذاکره ای ایران کرد. تیم مذاکره کننده ایران ناچار شد به خواسته های امریکا تن دهد. حاصل این تن دادن ها بررسی های اطلاعاتی بازرس های جهش یافته شورای امنیت سازمان ملل و... بود. اما این تنها بخشی از تحمیل ها بود. اقدام بعدی بستن راکتور هسته ای اراک بود. دولت  گفته بود ما تنها بخشی از غنی سازی هارا کم ترخواهیم کرد و از مواضع خود کوتاه نخواهیم آمد ولی پای میز مذاکره حاضر به بتن ریزی و بستن راکتور اراک شدند!

 روحانی از پروژه برد برد در برجام سخن به میان آورد. عین همین سخن رانیز گورباچف در جمع کنگره خلق و در کرملین بیان کرده بود. مذاکرات برجامی انجام شد و پشت سرهم پیش رفت. وعده ها به درست شدن اوضاع اقتصادی ایران بود ولی هرگز چنین چیزی از سوی برجام نصیب ایران نشد. روحانی به این دلیل که بیشتر از این مورد هجمه های مخالفان و منتقدین قرار نگیرد در مذاکرات امتیاز های بیشتری را واگذار کرد همان مسئله ای که گورباچف از جانب ریگان با آن درگیر بود. روحانی به خوبی می دانست که برجام هیچ سودی برای وی ندارد و عملا دو سر باخت است ولی برای رهایی از هجمه ها مجبور به ادامه مسیر خود ساخته بود. درست همان اقدام های گورباچف. امریکا به خوبی به این موضوع واقف بود و در مذاکرات به اصطلاح طاقچه بالا می گذاشت. تعهدات بیشتری از سوی ایران به امریکا داده می شد ولی از سوی امریکا و ۱+۵ هیچ اقدام مثبتی در میان نبود. حال نوبت ادامه سناریوی ریگان شده بود یعنی ایجاد مشکلات اقتصادی و جنگ روانی. امریکا با دردست داشتن قدرت رسانه و با استفاده از شبکه های معاندین جنگ روانی ای را علیه ایران راه انداخت. جریان سازی هایی در خصوص این امر که اگر برجام امضا شود مشکلات اقتصادی ایران حل می شود ، تحریم ها برداشته می شود، مردم آسایش می یابند و غیره. همچنین خود دولت در اجرای هرچه بهتر این طرح به سناریو چین های امریکایی کمک کرد. سرانجام  در ۲۳ تیر ۱۳۹۴ برنامه جامع اقدام مشترک یا به اختصار «برجام» در وین اتریش  بین ایران ،اتحادیه اروپا و گروه ۱+۵ بسته و امضا شد. تابه این جا همه چیز همان حوادث گورباچف و ریگان بوده است. اما پس از امضای برجام تنها کمتر از ۲۴ساعت باراک اوباما رئیس جمهور امریکا اقدام به تصویب چندین طرح فوریتی تحریمی ایران کرد. وی در این طرح چندین لیست از تحریم های جدید ایران ابلاغ کرد. دقیقا پس از پذیرش توافق از سوی گورباچف ریگان اقدام به خلف وعده کرد!!

سناریوی تاریخی گورباچف و ریگان دوباره تکرار شد. امریکا پس از کشمکش ها با نظر دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا از برجام خارج شد. پس از امضای برجام نه تنها اوضاع ایران بهتر نشد بلکه بدتر نیز شد. همان سناریوی ریگان یعنی بدکردن اوضاع اقتصادی دوباره کلیک خورد. قیمت ها بالا رفت ، جنگ روانی دشمن اثر کرد ، صف ها بسته شد ، اجناس کوپنی شد و حالا؟ و حالا نوبت به گزینه نظامی رسیده است...

پس از خروج امریکا از برجام روحانی که اوضاع را بر وفق مراد نمی دید اقدام به بستن و ادامه مذاکره با اروپاییان کرد. مقام معظم رهبری«مدظله العالی» نیز درسخنرانی ای گفتند که اعتمادی به اروپاییان نیست و مذاکره ای هم نخواهد بود. اما دولت روحانی بر خلاف نظرات و راهنمایی های رهبری اقدام به مذاکره با اروپا نمود. عملا اتحادیه اروپا و گروه ۱+۵ دستور مستقیم خود را از امریکا می گیرند. امریکا به خوبی می دانست که بسیار از دولت اصلاح طلب یا همان لیبرال ایران  به خوبی امتیاز گرفته است و احتمال دادن امتیازات بیشتر از جانب وی کم است. به همین دلیل از برجام خارج شد ولی نماینده های خود را تشویق  به ادامه برجام کرد. امریکا به خوبی مطلع بود که باید یک شو رسانه ای کوتاه مدت علیه خود از سوی اروپاییان ایجاد کند برای همین نیز این عمل انجام شد تا دولت ایران به اروپاییان اعتماد کند و پای میز مذاکره بنشیند. همین اتفاق افتاد و دولت وارد فاز جدیدی از مذاکرات شد ولی این بار با فرزندان کدخدا!

 اروپاییان طبق برنامه امتیازاتی را از ایران به دست آوردند و در مقابل کم ترین امتیازات را به ایران تقدیم کردند. پس از این اتفافات امریکا به فشردن دکمه جنگ اقتصادی نیز موکد بود. مقام معظم رهبری امام خامنه ای«مدظله العالی» در سخنرانی ای خاطرنشان کردند که جنگ دشمن جنگ اقتصادی است...

اما بازهم این دولت رهنمود های رهبری را پشت گوش انداخت و به اقدامات نابه خردانه خود ادامه داد. امریکا با استفاده از ابزارهای رسانه ای و شبکه های معاندین و منافقین ، جوهای مختلفی را برنامه ریزی ،تدوین و سپس اجرایی کرد. جنگ روانی در فضای مجازی کنترل نشده در ایران به خوبی جواب داد. اقدام به بد جلوده دادن اوضاع معیشتی ،عدم وجود وضع اقتصادی مناسب و سرانجام تحریک و اقدام به آشوب. همه این موارد عینا در ماجرای گورباچف و ریگان اتفاق افتاد. اما...

 اما هنوز گزینه نظامی وارد عمل نشده است. امام خامنه ای «مدظله العالی» متذکر شدند که مراقب فتنه ۹۸ باشید. این یعنی تحرکاتی از سوی قطب های دشمن درحال محوریت پیداکردن هستند. تحرکاتی که می توانند زمینه ساز یک شورش ،فتنه و آشوب باشد. اما بین جمهوری اسلامی ایران و شوروی فروپاشی شده فرقی وجود دارد و آن هم #ولایت_فقیه است. شوروی یک راهبر و اندیشمندی چون امام خامنه ای «مدظله العالی» نداشت که در مشکلات ،موانع و... به کمکشان بیاید. اما ایران اسلامی ازاین نعمت برخوردار است. اگر رهبری نبودند قطعا ایرانی هم نمی بود. محمد جواد ظریف وزیر امورخارجه دولت روحانی و سرتیم مذاکره کننده هسته گفته بود : اگر رهبری نبودند ما امتیاز های بیشتری می دادیم !!! تا به این جا هم ماجرای گورباچف و ریگان به خوبی پیاده شده است ولی تا وقتی مقام معظم رهبری«مدظله العالی» و نیروهای انقلابی هوشمند حضور دارند هرگز سرانجام این بازی مثل شوروی نخواهد شد.

سوال این جاست؟ آیا دولت روحانی از این واقعه تاریخی عبرت نمی گیرد؟ آیا روحانی تلفیقی از گورباچف و یلتسین است؟ آیا این بار هدف از فتنه و آشوب ولایت فقیه است؟ آیا دولت توجهی به جنگ اقتصادی و توجه به درون کشور و نه امید به خارج ندارد؟ آیا دولت دوازدهم مواضع خود را در قبال عدم همگام بودن با تاکتیک ها ی دشمن مشخص نموده است؟! تماما ، سناریوی ریگان برای نابودی شوروی و ضربه زدن به گورباچف، برای ایران اجرا می شود ، تنها اندکی تفاوت.

نویسنده: سید محمد حسین حسینی / دانشجوی تحلیلگر و منتقد دانشگاه آزاد علی آباد کتول استان گلستان

 

نوشتن دیدگاه

توجه!

نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی شود.
نظرات شما پس بررسی توسط مدیریت سایت نمایش داده میشود


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید