شهید رضا سامرایی سرباز عراقی که از جبهه صدام به جبهه خمینی پیوست و 8 سال در کنار برادران ایرانی خود علیه صدام جنگید و سرانجام بعد از سالها در دفاع از حرم اهل بیت به درجه رفیع شهادت رسید.

به گزارش«دانشجو سلام»به نقل از ساحل گمیشان، داستان شهید سامرایی داستان بزرگ مرد عراقی است که حاضر نمی شود در جنگ ظالمانه به سرکردگی صدام ملعون دست به کشتار برادران دینی خود بزند و از جبهه کفر فرار و خود را به جبهه حق می رساند.

زهرا سامرایی دختر بزرگ شهید سامرایی داستان شهادت پدرش را در قالب گفتگویی برایمان اینگونه روایت می کند:

لطفا پدرتان را مختصرا معرفی کنید؟

سید رضا سامرایی (ابوموسی) متولد 1340 شهر کاظمین عراق ، سرباز که بود چون نمی خواست در جبهه کفر علیه برادران ایرانی خود که برحق بودند بجنگد فرار می کند و خود را تحویل مقامات ایرانی می دهد و همدوش برادران ایرانی خود علیه رژیم بعث عراق می جنگد.

پدر شما چطور به حقانیت جبهه ایران در جنگ تحمیلی پی می برد؟

مادربزرگم در زمان تبعید امام خمینی به عراق ایشان را می بیند و حرفها و نصایح امام خمینی را می شنود و بر حقانیتش ایمان می آورد و به پسرانش می گوید شیرم را حلالتان نمی کنم اگر علیه ایران تفنگ در دست بگیرید ،

درضمن پدر بزرگم هم از مخالفان سرسخت صدام بود و با ایشان مخفیانه مبارزه می کرد و یک روز صبح در راه رفتن به مسجد از سوی بعثی ها مورد سوء قصد قرار می گیرد و شهید می شود و عمویم هم با لبلس سربازی فرار می کند و به خانه می آید که بعثی ها او را هم دستگیر می کنند و با خود می برند و هرگز تا امروز از او خبری نشده ، پدرم با وجود چنین خانواده ای بر حقانیت امام خمینی ایمان می آورد.

چطور پدر فرار می کند و بعد از فرار چه اتفاقی می افتد؟

پدرم با لباس سرباز عراقی فرار می کند و خود را تسلیم مقامات ایرانی می کند و درآن زمان آیت الله حکیم لشکر 9 بدر را با حضور همین سربازان عراقی که حاضر به جنگیدن علیه ایران نبودند و از جبهه بعث فرار کرده بودند تشکیل می دهد و پدرم عضو می شود و بر علیه نه مردم عراق که هموطنانش بودند که علیه بعثی ها 8 سال تمام جانانه می جنگد .

پدرم که هم راه بلد بود و هم مترجم زبان عربی ،اسلحه به دست می گیرد و دوشادوش همسنگران ایرانی خود می جنگد و در این راه جانباز شیمیایی هم می شود.

برخی از شهدا در آخرین لحظات زندگی به گونه ای رفتار می کنند انگار از شهادت خود به نوعی با خبرند در مورد شهید سامرایی چگونه بود؟

شاید باورش برایتان سخت باشد ولی پدرم از سالها قبل می دانست شهید می شود و در واقع خبر شهادتش را امام رضا (ع) در خواب به او می دهد.

لطفا ماجرای خواب امام رضا(ع) را برایمان بگوئید؟

در سال 66 وقتی یک شب پدرم در سنگر خوابیده بود ، امام رضا (ع) را در خواب می بیند که به زبان عربی سه بار به او می گوید (انت شهید ) یعنی تو شهید می شوی و وقتی از خواب بلند می شود از خود عکسی می گیرد و بر پشت آن دو بیت شعر می نویسد و به همرزمانش می گوید امروز من شهید می شوم این عکس را بر مزارم بگزارید و این شعر را هم برروی قبرم بنویسید.

 

ولی تاریخ عروج شهید سامرایی سالها بعد است ؟

بله پدرم آن روز شهید نمی شود و آن عکس یادگاری را با خود به خانه می آورد و ماجرای خواب را برای مادرم تعریف می کند و مطمئن و امیدوار در انتظار وعده شهادت امام می ماند.

مادرم می گفت جنگ تمام شد و وعده شهادت که گفتی چرا محقق نشد و پدرم در جوابش می گوید من روزی در دفاع از حرمین شریفین در عراق شهید می شوم.

یعنی شهید سامرایی می دانست بعدها جنگ داعش اتفاق می افتد یا اصلا جنگی هست ؟

این را نمی دانم که پدرم به خاطر ظلم بعثی ها و صدام بود یا آن را در خواب دیده بود که در دفاع از حرمین شهید می شود این از اسرار شهداست که من نمی دانم ولی یقین داشت وعده امام محقق می شود.

از روز شهادت پدر برایمان بگویید؟

پدرم بعد از سالها در تاریخ 93/8/27 دوباره وقتی گروه تروریستی داعش کشورش ، مردمش و حرم ائمه را تهدید می کند ، داوطلبانه به عراق می رود و بر علیه داعش وارد جنگ می شود ...

یک بار که به مرخصی آمده بود و می خواست با ما خداحافظی کند خواهر کوچکترم زینب مدام صورت و گردن پدرم را می بوسید ، پدرم گفت این بی قراری زینب می گوید که اینبار برنمی گردم و شهید می شوم و آنجا بود که رفت و آن عکس یادگاری را برای من آورد و ماجرا ی خوابش را گفت و از من خواست تا این عکس را بر مزارش بگذارم .

و در راه بازگشت به ایران عوارض شیمیایی که یادگار دفاع مقدس بود دوباره تشدید می شوم و پدرم به شدت بیمار می شوند و در بیمارستان شهرستان باختران شربت شیرین شهادت را می نوشد.

توصیه مهم شهید سامرایی جه بود؟

 همیشه می گفت ، پشتیبان ولی فقیه باشید ، اگر پشت رهبر را خالی کنید باید منتظر ناامنی در کشور باشیم .

یک خاطره از پدر بزرگوارتان بگویید؟

همیششه می گفت یک نون بخورد و ده نون در راه خدا خیرات کنید به شکرانه نعمت امنیت در کشور ، پدرم که سالها شاهد ناامنی در کشورهای همسایه بود خوب قدر امنیت را می فهمید و همیشه بعد از هر نماز به شکرانه امنیت دو رکعت نماز شکر می خواند.

انتهای پیام/

نوشتن دیدگاه

توجه!

نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی شود.
نظرات شما پس بررسی توسط مدیریت سایت نمایش داده میشود


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید