همین که نام «شجریان» بر سر زبان‌ها افتاد خودش را باخت، مردمش را فراموش کرد، سیاسی‌باز شد و حتی از موسیقی شنیدنی‌اش هم دیگر خبری نبود، اما ماجرای رفتارهای ضد و نقیض «شجریان» در همه این سال‌ها چیست؟

به گزارش «دانشجو سلام» به نقل از خبرگزاری دانشجو؛ شجریان دارد فراموش می‌شود. این واقعیت تلخ را هم خودش می داند هم رسانه‌هایی که این روزها بیش از پیش دنبال پخش صدای او در رسانه ملی هستند. او می‌داند که حتی پخش ربنایش در «بی.بی.سی» هم بی فایده است و کمکی به دیده شدنش نمی‌کند! مردم به رغم همه نقدها و کاستی‌ها و مشکلاتی که می‌بینند کشورشان را دوست دارند و دم افطار پای برنامه‌های تلویزیون خودشان می‌نشینند. شجریان هرچند دیر اما این را فهمیده. او احتمالا این روزها با حال نزار، خودش را که جلوی آینه می‌بیند، می گوید: این منم! همان محمدرضای مشهور! چه به روز من آمده! باید تا دیر نشده فکری کرد!

چطور آقای آواز سیاسی کار شد؟

شاید افرادی مثل بنان و هوشمند عقیلی از شجریان صدای بهتری داشته باشند اما جایگاه او در میان مردم و اهالی موسیقی ویژه و متفاوت است. شجریان برخلاف بیشتر همقطارانش این شانس را داشته که صدایش را از طریق رسانه ملی به گوش مردم برساند. کیست که بتواند انکار کند یکی از دلایل ماندگاری و ارج و قرب شجریان بین مردم شنیدن «ربنا»ی مشهورش در سال های متوالی پای سفره های افطار است. شجریان خواننده خوبی است، قبول. او باعث شده خیلی‌ها اشعار حافظ و سعدی و دیگران را حفظ شوند، قبول. اما همین شجریان بخش زیادی از شهرت و مقبولیت و برند شدنش را مدیون همان صدا و سیمایی است که سال 74 و 88 با انتشار نامه ای به رؤسای آن خواستار عدم پخش صدایش شد. شجریان به قواعد بازی وفادار نبود و همین که نامش بر سر زبان ها افتاد خودش را باخت، مردمش را فراموش کرد، سیاسی باز شد و حتی از موسیقی شنیدنی‌اش هم دیگر خبری نبود. ماجرای رفتارهای ضد و نقیض شجریان در همه این سال‌ها چیست؟

کارنامه شجریان را که نگاه می کنیم با تناقضات بسیاری مواجه می شویم. او روزگاری از سیاسی شدن و حزبی شدن گریخته بود. او می کوشید با دوری از سیاست هنرش را حفظ کند. شجریان در سال 58 وقتی فهمیده بود که بانی کنسرتش چپ های توده ای و مجاهدین هستند به ابتهاج و لطفی توپیده بود و کنسرتش را برگزار نکرده بود. شجریان می گفت: «من بارها جلوی کسانی که فعال سیاسی بودند و یا احزاب سیاسی که می‌ خواستند از موقعیت هنری من سوءاستفاده کنند، ایستادم.» اما چه شد که همین آدم بعدها بعد در ماجراهای سال 88 پشت یک جریان در آمد و بی موضع نماند؟ چه شد که آقای خوش صدای سیاست گریز به ناگهان رگ غیرت سیاسی اش گل کرد و خودش را وسط معرکه انداخت؟ شجریان در آن روزهای ملتهب آتش بیار معرکه شده بود و می گفت: «صدای من در صدا و سیما جایی ندارد. صدای من صدای خس و خاشاک است و همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد بود!»

شجریان بعد از 88 رابطه اش را به طور جدی با «بی.بی.سی» آغاز کرد. پوشش گسترده کنسرت های او توسط این شبکه قرار بود جای خالی صدا و سیما را برای شجریان پر کند. شجریانی که در برنامه های نوروزی این شبکه شرکت می کرد و حرف هایی باب طبع آنها می زد. او در «بی.بی.سی» از انقلاب و امام اعلام برائت کرد. لابد برای ادای دین به الطاف مدیران این شبکه. او گفته بود: «حقیقتش من از اول هم انقلابی نبودم.» «من دیدم تصنیف ایران ای سرای امید را برداشتن عکس آقای خمینی هنگامی که از هواپیما پیاده می شود گذاشته اند. اصلا من این را برای این آقا نخواندم.» «بعد از ۴ سال در سال ۶۱ دیدم قول هایی که داده شدکو؟ چرا دروغ گفتند و... من هم خواندم یاری اندر کس نمی بینیم یاران چه شد.»

شجریان با استراتژی اپوزیسیون نظام شدن می خواست برای خودش اعتبار کسب می کند. او که دیگر فروغ روزهای آغاز انقلاب را نداشت، برای دیده شدن به موضع گیری های تند سیاسی روی آورده بود. شجریانِ آرام و خوش صدا که روزگاری در جواب شاملو که موسیقی سنتی فارسی را به «عرعر خر» تشبیه کرده بود جوابی در حد «داور دقت کن» داده بود، حالا شبیه آدم های «شمشیر از رو بسته» آتشین حرف می زند و ناراحت و عصبی. آش آن قدر شور شد که حتی ایران را به «سرزمین نفرین شده» تشبیه کرد. او در مراسم تشييع جنازه «همايون خرم» گفت: «حيف صد حيف كه هراز گاهي يكي از فروزه ها و تابش هاي فروغ مهر و هنر اين «سرزمين نفرين شده» به خاموشي مي گرايد».

این روزها اما شجریان حال و روز خوشی ندارد. رسانه ها تعبیر پیام نوروزی او را درگیری با بیماری سرطان عنوان کردند. از چندی پیش و در روزهای منتهی به ماه مبارک رمضان رسانه های زنجیره ای با اعمال فشار بر روی صدا و سیما خواستار پخش «ربنا»ی مشهور شجریان شده اند. خود شجریان هم به تازگی در مصاحبه ای که با روزنامه «ایران» انجام داده از مواضع تند گذشته اش عقب نشینی کرده و جوری وانمود کرده که انگار صدا و سیما مخالف پخش شدن «ربنا» بوده. او توپ را در زمین رسانه ملی انداخته در حالی که روزگاری با مواضعی که می گرفت حساب خودش را با مردم و صدا و سیما تسویه کرده بود. شجریان در مصاحبه اخیرش گفته: «ربنا متعلق به من هم نیست. متعلق به مردم است. جزء زندگی و عواطف مردم است و هیچ‌کس حق ندارد آن را از مردم بگیرد. من که صاحب این اثر هستم و در واقع آن را خلق کرده‌ام هم می‌گویم متعلق به مردم است. سازنده این اثر من هستم و هیچ‌کسی اجازه ندارد این را بخواند.»

شجریان در روزهای خوشی می گفت: «این ها هرگز با هنر کنار نمی آیند، هرگز و هرگز! همچنان که در طول 1400 سال با هنر کنار نیامدند و باز هم نخواهند آمد.» و شاید باورتان نشود که همان آدم حالا می گوید: «ما کاری را بر خلاف دین و قرآن انجام نمی‌دهیم. کار ما یک کار معنوی است و حالتی روحانی در جامعه دارد که ما آن را دنبال می‌کنیم. شما از هر چیزی می‌توانید در راه بد هم استفاده کنید.» اما چه شده که شجریان این همه متفاوت و متناقض شده؟ او به دنبال چیست؟

لابد مرد خوش صدایِ موسیقی ایران با خودش فکر کرده مردم حافظه تاریخی شان کوتاه است و گذشته اش را فراموش می کنند. شاید حق با شجریان باشد اما گاهی همه چیز آن طور که آدم می خواهد پیش نمی رود. گاهی ورق برمی گردد. گاهی دیر می شود. قیصر می گفت: و ناگهان چقدر زود دیر می‌شود!

نوشتن دیدگاه

توجه!

نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی شود.
نظرات شما پس بررسی توسط مدیریت سایت نمایش داده میشود


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید