روزگاری «جلال» ورود ماشین را به عنوان نمودی عینی از تفکر تکنولوژیزده غربی نکوهش میکرد و به سان نگهبانی که بر بالای دیدهبانی قلعه فرهنگ ایستاده، فریاد برمیآورد که این ماشینها نزدیک است ما را در خود ببلعند.
به گزارش «دانشجو سلام»به نقل از خبرگزاری دانشجو -علی کاکادزفولی؛ همه چیز از چند تا عکس شروع شد؛ عکس هایی که هزاران بار در شبکه های اجتماعی گوشی به گوشی می چرخید و توئیت در توئیت تکثیر می شد؛ عکس هایی که وجه مشترک همه آنها تعبیه مکان هایی برای کمک به نیازمندان در یک مکان عمومی بود؛ نمودهایی از فرهنگ نوع دوستی به سبک چند کشور غربی که چقدر زود مانند دست ساخته های غرب جایش را در ایران هم پیدا کرد. (منظور از غرب در این نوشتار نه یک محدوده جغرافیایی که یک مرزبندی فکری است که ممکن است حتی در قلب شرقی ترین نقطه جهان نیز یافت شود.)
فارغ از خوبی یا بدی این پدیده و سنجش میزان تاثیرگذاری چنین پدیده هایی در فقرزدایی از جامعه، لازم است به یک سوال اساسی توجه شود و آن اینکه اساسا چرا چنین پدیده هایی در ایران با استقبال طیف قابل توجهی از جامعه روبه رو می شود؟ جامعه ای که تا چند دهه قبل در آن خانه ای پیدا نمی شد که از حال همسایه اش بی خبر باشد، حالا چرا باید کارش به جایی برسد که جایی را برای کمک های انسان دوستانه خود جز دیوار یک شهر پیدا نکند؛ دیواری که مخاطب آن مجهول است و کارکرد این مجهولی هر چه که باشد، در جهت حفظ کرامت انسانی نیست؛ که اگر بود این دیوارها در شلوغ ترین نقاط شهر و در ملاء عام برپا نمی شدند. این جهل و بیگانگی آدم ها نسبت به همدیگر ریشه در کجا دارد و در این چند دهه چه اتفاقی افتاده که نتیجه اش وضعیت امروزی را رقم زده است؟
شاید چند دهه پیش که کشورهای غربی در تنور تکنولوژی دمیدند و دستپخت شان را به سمت کشورهای مستعمره خود سرازیر کردند، کمتر کسی می توانست تصور کند که آینده این اتفاق چگونه رقم خواهد خورد. روزگاری جلال ورود ماشین را به عنوان یک نمود عینی از تفکر تکنولوژی زده غربی نکوهش می کرد و به سان نگهبانی که بر بالای دیده بانی قلعه فرهنگ ایستاده، فریاد برمی آورد که این ماشین ها نزدیک است که ما را در خود ببلعند؛ آن روزها جلال می گفت که تکنولوژی ماشینی لقمه ای است که دنیای مدرن برایمان گرفته و ما نیز نجویده به دهان گذاشته ایم.
حقیقت آن است که ما توانستیم مرزهای جغرافیایی خود را از چنگ استعمارگران بزرگ درآوریم اما به چنگ استعمار بزرگتری گرفتار شده ایم و آن استعمار فرهنگی است؛ ما مستعمره فرهنگی استعمارگرانی شده ایم که نه آنها را به خوبی می شناسیم و نه از مستعمرگی خود آگاهی داریم. از آن روزهایی که جلال فریاد خطر سر می داد و هویت انسان امروزی چنگال تکنولوژی را پاره پاره پیش بینی می کرد، سال ها گذشته است. سال ها گذشت و گذشت و ساختمان ها و برج ها سربرآوردند و بازارها بزرگ و بزرگ تر شدند و کالاها بیشتر و بیشتر؛ و ما همیشه فقط ساده لوحانه این حرف را تکرار می کردیم که تکنولوژی خوب است به شرطی که درست استفاده شود، بدون اینکه توجهی به روح تکنولوژی داشته باشیم.
آن سان که خانواده مفهومی وسیع تر از کنارهم قرار گرفتن فیزیکی پدر و مادر و فرزندان زیر یک سقف دارد، و آن سان که جامعه چیزی بیشتر از قرار گرفتن فیزیکی فرد فرد افراد در کنار هم است، تکنولوژی نیز چیزی فراتر از تغییر آلات سنتی به آلات ماشینی است. در هر وجودی حقیقتی نهفته است که آن حقیقت به سان روحی در تمام پیکره آن وجود دمیده شده است و روح تکنولوژی، از خودبیگانگی است.
فرهنگ شهرنشینی مدرن آن قدر سریع ما را درمی نوردد که حتی فرصت نمی کنیم نگاهی به خود بیندازیم و ببینیم که بوده ایم و از کجا به کجا رسیده ایم. دیوار مهربانی شایسته یک شهر غربی است که نه از «الجار ثم الدار» چیزی می داند و نه از «سیر نخوابیدن وقتی که همسایه ات گرسنه باشد»؛ دیوار مهربانی تجسم تمام احساسات انسان دوستانه آدم هایی است که در سطح سیمانی قرن خفه شده اند؛ انسان های مدرنیته زده ای که جایی را به دنبال خرج کردن احساساتشان جستجو می کنند و هر چه بیشتر می جویند، کم تر می یابند. دیوار مهربانی نتیجه فرهنگی است که آدم هایش را ابتدا از خود و سپس از همدیگر بیگانه کرده و حالا به دنبال راهی است تا دغدغه های عظیم انسانی و دردمندی های نوع دوستانه او را در چند چوب لباسی کوچک خلاصه کند.
دیوارهای شهرها روز به روز هرچه بیشتر سربرمی کشد و روحیه شهرنشینی مدرن–و شهر باز در اینجا نه به معنای یک محدوده جغرافیایی که به معنای یک فرهنگ- هر چه سریعتر ردپای خود را بر جای جای جامعه امروزی می گذارد و از درب هر خانه ای که باز باشد، یا الله نگفته وارد می شود و اگر در نبود، از پنجره و اگر پنجره ای نیافت، از هر روزنه ای که بتواند. دیوار مهربانی اتفاقی یک شبه نیست؛ امتداد راهی است که ابتدای آن با صندوق صدقات شروع می شود و به تدریج در صورتی بروکراتیک تر در نهادها و موسسات و ادارات خیریه نمود می یابد. و همه اینها به میزانی رشد می کنند که ما از خود غافل شویم. نقش های انسانی مسائلی هستند که در فطرت ما نقش بسته اند و ما را از آنها گریزی نیست. در عصر نوین انسان دوستی در هیئتی بروکراتیک ظهور نموده و ادارات تلاش می کنند تا وظیفه های انسانی تک تک افراد یک جامعه مدرنیته زده را که بر زمین مانده، جبران کنند.
و چه ساده لوحیم ما که فراموش کرده ایم که تمام چهل خانه های منتهی به ما همسایگانمان هستند و ما در قبال تک تک آنها مسئولیم. چه ساده لوحیم ما که تمام آموزه های انسانی دینی مان را رها کرده ایم و حالا از یک دیوار کوچک چند متری کاریکاتوری که فرهنگ مکانیکی غرب برایمان به هدیه آورده به وجد می آییم و با افتخار عکس هایش را برای هم دیگر رد و بدل می کنیم؛ و تازه این اول راه است و حالا حالاها باید به انتظار نشست و نظاره کرد که این درخت تکنولوژی قرار است چه میوه های دیگری بدهد.
انتهای پیام/
توجه!